سیری در تفکرات فرهاد عرفانی (مزدک) (2)
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد تحلیل واره ای از گاف سنگزاد

 

نگاه خیس
17 شهریور 1387


فرهاد عرفانی ـ مزدک

 
• در سکوت، خانه ای می سازم،
• با نقش انگشت به روی خاک

• اتاق های بی سقف، دیوارهای بی ستون
• با ورودی هائی بی در - رو به بی نهایت

• از آسمان، قطره ای می چکد
• و چکه چکه ...
• رگبار می زند...

• بناگه - مرزهای خیال - در تهاجم باد،
• به باد می رود، به باد، به باد

• خیال خوش،
• خانه - آشیانه - وطن!
• ز یاد می رود، ز یاد، ز یاد

• به پشت سر - به گذشته ـ می نگرم
• نگاه من از اشک، خیس می شود
• و خانه ام از خاطرات تهاجم

• سکوت می کنم، سکوت، سکوت
• به نقش انگشت، دوباره به خاک،
• نقوش نقشه ای، دوباره به معراج می رود.

تحلیل شعر

• ما فرهاد عرفانی را نمی شناسیم و لذا هیچ پیشداوری در باره ایشان نداریم.

• از این رو، می کوشیم تا ایشان را در آئینه محصول کارشان بنگریم و حتی الامکان بشناسیم.


• این شعر از انسانی حکایت می کند که بسان هر موجود زنده ای قصد برپا کردن سر پناهی برای خود دارد.

• اما بی شباهت به موجودات زنده دیگر، شاید به علل معینی، خانه خویش را به سر انگشتی بر خاک می سازد:

تز اول
• در سکوت، خانه ای می سازم،
• با نقش انگشت به روی خاک

• اتاق های بی سقف، دیوارهای بی ستون
• با ورودی هائی بی در - رو به بی نهایت

• تز اول شاعر بیانگر تمامت ماجرا ست:
• خانه در سکوت، با نقش انگشت بر خاک ساخته می شود، خانه ای بی کمترین شباهت به خانه واقعی:
• خانه ای مجازی، بی سقف و بی ستون و بی در و رو به بی نهایت.

• چنین خانه ای فقط می تواند در فانتزی، خانه تلقی شود و گرنه، نقشی از خانه بیش نیست.

• اکنون این سؤال پیش می آید و سینه سپر می کند که چرا شاعر به جای نقشه ریزی علمی و سنجیده و ساختمان عملی خانه ای واقعی، به چنین کاری مبادرت می ورزد؟


• فرق روشنفکرجماعت با توده های مولد و زحمتکش شاید در همین فانتزی بازی باشد.

• اما نفس تلاش برای ریختن طرح یک خانه ـ اگر هم بر خاک و با سرانگشت ـ خود از نیازی مبرم به سرپناه حکایت می کند و از درک این نیاز از سوی شاعر.


• این تز اما از حقیقت امر دیگری نیز پرده برمی دارد و آن در دیدرس نبودن امکان رئال برای بنای خانه ای رئال است.

• اگر امکان رئال خانه سازی وجود می داشت، شاعر نیز ایده خود را بطرزی دیگر جامه عمل می پوشاند.

• تراژدی نشسته در این شعر نیز همین جا ست:
• احساس نیاز سوزان به سرپناه و فقدان شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف لازم برای بنای سرپناه!

• سرپناه ـ البته ـ به معنی وسیع کلمه.


تز دوم
• از آسمان، قطره ای می چکد
• و چکه چکه ...
• رگبار می زند...

• بناگه - مرزهای خیال - در تهاجم باد،
• به باد می رود، به باد، به باد

• خیال خوش،
• خانه - آشیانه - وطن!
• ز یاد می رود، ز یاد، ز یاد

• از آسمان قطره هائی ـ چکه چکه ـ می چکند و رگبار می زند.

• آنچه شاعر بلحاظ فلسفی بیان می کند، شاید گذار بارش چکه چکه به رگبار است، گذار از کیفیتی است به کیفیتی عالی تر!

• در این حکم شاعر، قانون دیالک تیکی گذار از کیفیتی نازل به کیفیتی عالی تر تبیین می یابد که در فلسفه با مفهوم «جهش» فرمولبندی می شود.
• به طرفة العینی چکه های معصوم و لطیف و بی زیان به رگباری مهیب و ستیزه جو و زیانبار بدل می شوند و هر چه دم دست می یابند، کون فیکون می سازند، نقش خانه بر خاک که جای خود دارد.

• رگبار اما همیشه، همرهی وحشی و سرکش به نام باد دارد و باد تازیانه بدست، با تهاجم بی رحمانه خویش، مرزهای خیال شاعر را در هم می کوبد و خیال خوش خانه، آشیانه، وطن از یاد می رود.


• اکنون صراحت روشنی وارد شعر شاعر می شود:

• خانه سازی شاعر خیال پرورانه و اوتوپیستی بوده است و نه سنجیده، علمی و رئالیستی.

• اما چرا؟

• چرا شاعر در آستانه قرن بیست و یکم، در عصر توسعه خارق العاده علم وفن، به اوتوپیسم گرفتار آمده است؟

• این تنها شاعر نبوده که گرفتار اوتوپیسم بوده، بلکه نسل شاعر چنین بوده است و این بیماری همه گیر، متأسفانه هنوز مورد حلاجی علمی و همه جانبه قرار نگرفته است.

تز سوم
• به پشت سر - به گذشته ـ می نگرم
• نگاه من از اشک، خیس می شود
• و خانه ام از خاطرات تهاجم

• شاعر با مفهوم «پشت سر» چه برای گفتن دارد؟

• خیس گشتن نگاه، زیباترین تصویری است که آدمی در رابطه با نگاه می تواند تصور کند، خیس گشتن خانه از تهاجم خاطرات نیز به همین سان.


• این شعر مثل بقیه اشعار شاعر از زیبائی فرمال خارق العاده برخوردار است، ولی قصد ما کند و کاو حتی المقدور در مضمون شعر است.


• نگریستن به گذشته (پشت سر) نگاه شاعر را به سیل اشک می بندد.

• چرا؟


• در گذشته چه رفته است که تداعی اش اشکبار است؟

• پندارهای باطل؟
• خانه سازی های خیالی بر خاک و شن و در مسیر باد و رگبار؟

• در هر صورت، خانه خیالی شاعر در همدستی رگبار و باد به باد فنا می رود.

تز چهارم
• سکوت می کنم، سکوت، سکوت
• به نقش انگشت، دوباره به خاک،
• نقوش نقشه ای، دوباره به معراج می رود.

• شاعر بی خیال فنای نقش خانه خیالی خویش، به تکرار خطای پیشین ادامه می دهد:
• به نقش انگشت، دوباره نقش خانه خیالی دیگری را بر خاک سست بی بنیاد نقشبندی می کند.

• صادقانه تر و صمیمانه تر از این نمی توان تراژدی ملتی را به نقد شعر کشید.

• آنهم با چه فروتنی ستایش انگیزی!
• عمرش دراز باد!

پایان


November 20th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي